آخرین به‌روزرسانی:

جدا کردن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

منفک کردن

فونتیک فارسی

jodaa kardan
فعل متعدی

to separate, to seclude, to disengage, to dissociate, to disconnect, to sever, to cleave, to sequester, to isolate, to insulate, to rupture, to segregate, to screen, to sunder, to split, to divide to intervene, to disunite, to rope (off), to uncouple, to part, to unhitch

شکاف عظیمی که کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها را از هم جدا می‌کرد.

The vast chasm separating Catholics and Protestants.

معماری نوین را نمی‌توان از برنامه‌ریزی شهر جدا کرد.

Modern architecture cannot be dissociated from town planning.

سوا کردن

فونتیک فارسی

jodaa kardan
فعل متعدی

to pick out, to single out, to differentiate, to sift, to set aside, sort out

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

سیب‌های خوب را از بد جدا کردن

to sort out good apples from bad ones

لطفاً یک کتاب که به آن علاقه داری جدا کن.

Please pick out a book that interests you.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت جدا کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «جدا کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/جدا کردن

لغات نزدیک جدا کردن

پیشنهاد بهبود معانی