informant, informer, snitch, talebearer, collaborationist, tattler, tattletale, telltale, betrayer, fink, snitcher, squealer
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
پلیس از یکی از زندانیان بهعنوان خبرچین استفاده کرد.
The police used one of the prisoners as their informant.
خبرچین بدتر از دزد است.
A tattler is worse than a thief.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «خبرچین» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خبرچین