آخرین به‌روزرسانی:

خفیف به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

صفت
فونتیک فارسی / khafif /

light, slight, weak, mild, faint, negligible, low-key, low-grade, low

کم‌اثر

تب خفیف

low-grade fever

سکته‌ی قلبی خفیف

a mild heart attack

صفت
فونتیک فارسی / khafif /

mean, base, abject, degraded, humble(d), dishonorable, humiliated

خوار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

او خود را نزد خویشاوندان پولدار خود خوار و خفیف کرد.

He humbled himself before his rich kinsmen.

او در شرکت ما مقام خفیفی بیش نداشت.

She had no more than a humble position in our company.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

با گرفتن رشوه خود را خوار و خفیف کردن

to demean oneself by taking a bribe

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد خفیف

  1. مترادف:
    سبک
    متضاد:
    ثقیل

ارجاع به لغت خفیف

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خفیف» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خفیف

لغات نزدیک خفیف

پیشنهاد بهبود معانی