bribe, manure, boodle, payola, payoff, graft, kickback
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
کارمند اعتراف کرد که رشوه میگرفته است.
The employee admitted that he had been receiving bribes.
شهردار این شهر بهعنوان فردی رشوهبگیر افشا شد که از بسازبفروشها رشوه و زیرمیزی میگرفت.
The city's mayor was exposed as a grafter, taking kickbacks from developers.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «رشوه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/رشوه