to hiccup, to hiccough
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
کودک بعداز خوردن شیر سکسکه کرد.
The baby hiccupped after drinking milk.
وسط ارائهام سکسکه کردم.
I hiccupped in the middle of my presentation.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سکسکه کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سکسکه کردن