habit, habitude, custom, wont, use, usage, practice, inurement, rote, mannerism
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
از عادت آنان به مشروبخواری انتقاد کرد.
He animadverted upon their drinking habits.
عادت دارد دیر به بستر برود.
It is his custom to go to bed late.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «عادت» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/عادت