آخرین به‌روزرسانی:

عمل کردن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فعل لازم
فونتیک فارسی / amal kardan /

to do, to act, to behave, to walk, to treat, to perform, to function, to play, to follow, to fulfill, to practice, to execute, to redeem, to militate

کاری را انجام دادن

همان‌طور که به تو گفته شده عمل کن!

Do as you are told!

با زرنگی عمل کردن

to play it smart

فعل لازم
فونتیک فارسی / amal kardan /

to operate, to work, to start to function, to start to run

به کار افتادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

توجه و تمرکز مصرف‌کنندگان چینی بر روابط بین فردی به‌طور ناملموس به‌مثابه‌ی کنشی از رفتار مصرف آن‌ها عمل می‌کند.

Chinese consumers' focus on interpersonal relationships operates intangibly as a function of their consumption behavior.

این ترفند به‌طور عالی عمل کرد.

The ploy worked brilliantly.

فعل لازم
فونتیک فارسی / amal kardan /

پزشکی to perform a surgical operation, to operate on, to treat surgically

عمل جراحی کردن

دیروز ایرج را عمل کردند.

Iraj was operated on yesterday.

عمل کردن نیاز به دقت و تمرکز دارد.

To perform a surgical operation requires precision and focus.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت عمل کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «عمل کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/عمل کردن

لغات نزدیک عمل کردن

پیشنهاد بهبود معانی