آخرین به‌روزرسانی:

قرار دادن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

گذاشتن

فونتیک فارسی

gharaar daadan
فعل متعدی

to place, to set, to put, to stick, to lay, to position, to rest, to rig, to settle, to station, to bed, to install, to deposit, to interpose, to locate, to land, to perch, to nestle, to plant, to site, to poise, to recline, to slot, to stand

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

جوی درازی که سیم‌های تلفن را در آن قرار می‌دهند.

A long ditch in which they place telephone wires.

تله‌‌انداز تله‌های خود را در کنار ساحل رودخانه قرار داد.

The trapper set his snares along the riverbank.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت قرار دادن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «قرار دادن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/قرار دادن

لغات نزدیک قرار دادن

پیشنهاد بهبود معانی