آخرین به‌روزرسانی:

مدیریت به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / modiriyyat /

directorship, management, conduct, direction, principalship, supervision, editorship, managing, directorate, administration

توانایی و تدبیر اداره کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

مدیریت دانشگاه

the university administration

مدیریت و مسئولیت‌های مربوطه

management and the duties associated with it

نمونه‌جمله‌های بیشتر

سوء مدیریت آنان کشور را به فقر و فلاکت کشید.

Their mismanagement left the country impoverished.

مدیریت خوب موجب رونق رستوران شد.

Good management caused the restaurants prosperity.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مدیریت

  1. مترادف:
    تدبیر کیاست
  1. مترادف:
    ریاست
  1. مترادف:
    تمشیت

ارجاع به لغت مدیریت

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مدیریت» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مدیریت

لغات نزدیک مدیریت

پیشنهاد بهبود معانی