آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

مدیریت به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / modiriyyat /

directorship, management, conduct, direction, principalship, supervision, editorship, managing, directorate, administration

directorship

management

conduct

direction

principalship

supervision

editorship

managing

directorate

administration

توانایی و تدبیر اداره کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

مدیریت دانشگاه

the university administration

مدیریت و مسئولیت‌های مربوطه

management and the duties associated with it

نمونه‌جمله‌های بیشتر

سوء مدیریت آنان کشور را به فقر و فلاکت کشید.

Their mismanagement left the country impoverished.

مدیریت خوب موجب رونق رستوران شد.

Good management caused the restaurants prosperity.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مدیریت

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:
مترادف:
مترادف:

سوال‌های رایج مدیریت

مدیریت به انگلیسی چی می‌شه؟

کلمه‌ی «مدیریت» در زبان انگلیسی به management ترجمه می‌شود.

مدیریت یکی از بنیادی‌ترین مفاهیم در ساختارهای انسانی، سازمانی و اجتماعی است. این واژه به فرایندی اشاره دارد که طی آن منابع گوناگون از جمله نیروی انسانی، زمان، سرمایه، اطلاعات و تجهیزات به‌صورت هدفمند سازمان‌دهی، هدایت و کنترل می‌شوند تا به نتایج مشخصی دست یابند. مدیریت، صرفاً به معنای فرمان‌دادن یا نظارت نیست، بلکه هنری است در برقراری تعادل میان منابع و اهداف، تصمیم‌گیری در موقعیت‌های پیچیده، و الهام‌بخشی به دیگران برای حرکت در مسیر درست.

در سطح فردی، مدیریت به توانایی سامان‌دهی امور زندگی شخصی و شغلی بازمی‌گردد. فردی که از مهارت‌های مدیریت زمان، برنامه‌ریزی و اولویت‌بندی برخوردار است، می‌تواند با بهره‌وری بیشتری زندگی کند و به اهداف خود نزدیک‌تر شود. این نوع از مدیریت، زیرمجموعه‌ای از «خودمدیریتی» (self-management) محسوب می‌شود و در بسیاری از آموزش‌ها و نظام‌های تربیتی، مورد تأکید قرار می‌گیرد.

در عرصه‌ی سازمانی و حرفه‌ای، مدیریت به مجموعه‌ای از وظایف و نقش‌ها اطلاق می‌شود که در جهت تحقق اهداف سازمان، استفاده‌ی بهینه از منابع و هماهنگی بین واحدها انجام می‌گیرد. وظایف اصلی مدیریت در این حوزه شامل برنامه‌ریزی، سازمان‌دهی، هدایت، نظارت و ارزیابی است. مدیران در سطوح مختلف سازمان از مدیران ارشد تا سرپرستان واحدهای کوچک، نقش‌هایی کلیدی در تصمیم‌سازی، حل مسئله و ایجاد انگیزه در تیم‌ها دارند. دانش مدیریت نیز در قالب رشته‌های دانشگاهی و تخصصی با گرایش‌هایی چون مدیریت منابع انسانی، مدیریت مالی، مدیریت استراتژیک و... آموزش داده می‌شود.

در مقیاس کلان، مدیریت می‌تواند به شیوه‌ی هدایت جوامع، نهادها و حتی بحران‌ها اشاره داشته باشد. برای مثال، مدیریت بحران به مجموعه اقداماتی گفته می‌شود که در هنگام بروز بلایای طبیعی، حوادث اجتماعی یا چالش‌های اقتصادی، برای کاهش آسیب‌ها و بازگشت به شرایط عادی اتخاذ می‌شود. همچنین، مفهوم مدیریت پایدار (sustainable management) امروزه در پاسخ به دغدغه‌های زیست‌محیطی و توسعه‌ی متوازن، اهمیت ویژه‌ای یافته است.

مدیریت را می‌توان تلفیقی از علم، مهارت و هنر دانست. مدیر موفق کسی است که نه‌تنها دانش کافی برای تحلیل و برنامه‌ریزی دارد، بلکه توانایی برقراری ارتباط مؤثر، تشویق خلاقیت، و رهبری انسانی و اخلاق‌مدار را نیز در خود پرورش داده است. مدیریت، قلب تپنده‌ی هر نهاد و سازمانی است؛ عنصری که اگر به‌درستی به‌کار گرفته شود، می‌تواند منجر به رشد، تحول و موفقیت شود.

ارجاع به لغت مدیریت

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مدیریت» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مدیریت

لغات نزدیک مدیریت

پیشنهاد بهبود معانی