lovemaking, wooing, fondling, courting, sexual intercourse, caressing, necking, making out
lovemaking
wooing
fondling
courting
sexual intercourse
caressing
necking
making out
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
آنها از یک شب معاشقه زیر ستارهها لذت بردند.
They enjoyed a night of lovemaking under the stars.
او خوشی را در هنر معاشقه با دوستپسرش یافت.
She found joy in the art of lovemaking with her boyfriend.
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «معاشقه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/معاشقه