to make possible, to make feasible
to make possible
to make feasible
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
کار سخت او موفقیت پروژه را ممکن خواهد کرد.
Her hard work will make possible the success of the project.
آنها شدیداً در تلاشند تا ترتیبات عملی برای رویداد را ممکن کنند.
They are working hard to make feasible arrangements for the event.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ممکن کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ممکن کردن