reserve, spring, wellspring, fountain, headwaters, resource, source, fountainhead, mint, matrix, repertory, fount, mother, font
خورشید منبع انرژی ما است.
The sun is our source of energy.
منبع درآمد او چیست؟
What is the source of his income?
reference, source, origin
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او منبع همهی آن شایعات را کشف و افشا کرد.
He nailed the source of all those rumors.
منبع دست اول اطلاعات
a primary source of information
tank, reservoir, repository
منبع بنزین ناگهان آتش گرفت.
The petrol tank suddenly ignited.
کمی آب از منبع نشت کرده بود.
The tank had leaked a small amount of water.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «منبع» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/منبع