speaker, orator, lecturer
او برای بهتر شنیدن سر خود را به سوی ناطق خم کرد.
He inclined his head toward the speaker in order to hear better.
جملههای روان آن ناطق زبردست
the smooth sentences of that skillful speaker
speaking, talking, endowed with speech
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
طوطی ناطق هر کلمهای را که ما میگفتیم، تکرار میکرد.
The talking parrot repeated every word we said.
ساعت ناطق
the talking clock
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ناطق» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ناطق