فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

کافی به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

بسنده

فونتیک فارسی

kaafi
صفت

ادبی sufficient, enough, adequate, enow, ample

دولت برای تأمین هزینه‌های راه‌سازی پول کافی ندارد.

The government does not have enough money to finance road building.

افکار او از انسجام کافی برخوردار نیست.

His thoughts lack sufficient coherence.

شایسته

فونتیک فارسی

kaafi
صفت

ادبی due, satisfactory, competent

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

او شدیدا کافی و ساعی است.

She's extremely competent and industrious.

وزن او به مقدار کافی رسید.

Her weight went down to a satisfactory level.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد کافی

  1. مترادف:
    بسنده بس مشبع مکفی وافی
  1. مترادف:
    باکفایت

ارجاع به لغت کافی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «کافی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/کافی

لغات نزدیک کافی

پیشنهاد بهبود معانی