امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Arrhythmia

əˈrɪðmiə əˈrɪðmiə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable uncountable
    پزشکی بی‌نظمی در ضربان قلب، بی‌نواختی، آریتمی، کژآهنگی
    • - The doctor diagnosed him with arrhythmia.
    • - دکتر تشخیص داد که او آریتمی دارد.
    • - She experienced severe chest pain due to her arrhythmia.
    • - به‌دلیل آریتمی، درد شدید قفسه‌ی سینه را تحمل کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد arrhythmia

  1. noun An abnormal rate of muscle contractions in the heart
    Synonyms: cardiac arrhythmia

ارجاع به لغت arrhythmia

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «arrhythmia» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/arrhythmia

لغات نزدیک arrhythmia

پیشنهاد بهبود معانی