Associative

əˌsoʊsiətiv ˈprɑːpərt̬i əˈsəʊʃətɪv / / əˈsəʊsiə-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more associative
  • صفت عالی:

    most associative

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ارتباطی، تداعی‌کننده، انجمنی، شرکت‌پذیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Associative learning helps people link new concepts to familiar ones.
- یادگیری ارتباطی به افراد کمک می‌کند مفاهیم جدید را به مفاهیم آشنا پیوند دهند.
- The smell of freshly baked bread has an associative effect, reminding me of my childhood.
- بوی نان تازه، اثری تداعی‌کننده دارد و مرا به یاد دوران کودکی می‌اندازد.
- associative facilitation
- آسان‌سازی تداعی
- associative thinking
- تفکر تداعی‌گرا، اندیشه‌ی هم‌خوانگرا
- associative composition
- هم‌نهش انجمنی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد associative

  1. adjective characterized by or causing or resulting from the process of bringing ideas or events together in memory or imagination
    Synonyms:
    associatory
    Antonyms:
    nonassociative

ارجاع به لغت associative

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «associative» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/associative

لغات نزدیک associative

پیشنهاد بهبود معانی