با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    BPD

    ˌbiːpiːˈdiː ˌbiːpiːˈdiː
    آخرین به‌روزرسانی:

    توضیحات

    BPD در معنای اول مخفف عبارت Borderline Personality Disorder است.

    BPD در معنای دوم مخفف عبارت  Barrels Per Day است.

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    abbreviation noun countable uncountable
    روان‌پزشکی روان‌شناسی اختلال شخصیت مرزی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - BPD often leads to difficulties in maintaining stable relationships.
    - اختلال شخصیت مرزی اغلب منجر به مشکلاتی در حفظ روابط پایدار می‌شود.
    - Many resources are available for those coping with BPD.
    - برای کسانی که با اختلال شخصیت مرزی دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند، منابع بسیاری در دسترس است.
    - Many people with BPD experience intense mood swings and impulsivity.
    - بسیاری از افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، نوسانات خلقی شدید و تکانش‌گری را تجربه می‌کنند.
    abbreviation
    بشکه در روز (واحد تولیدات نفتی) (هر بشکه معادل تقریباً ۱۵۹ لیتر است)
    - The oil refinery's production capacity is 500000 BPD.
    - ظرفیت تولید پالایشگاه نفت، ۵۰۰۰۰۰ بشکه در روز است.
    - Analysts predict global oil demand will reach 100 million BPD by the end of the year.
    - تحلیلگران پیش‌بینی می‌کنند که تقاضای جهانی نفت تا پایان سال به ۱۰۰ میلیون بشکه در روز برسد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    ارجاع به لغت BPD

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «BPD» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bpd

    لغات نزدیک BPD

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند