با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    Cheetah

    ˈtʃiːtə ˈtʃiːtə
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      cheetahs

    توضیحات

    همچنین می‌توان از chetah به‌ جای cheetah استفاده کرد.

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    cheetah, یوزپلنگ، یوز، چیتا (جانوری مهره‌دار و پستاندار از راسته‌ی گوشت‌خواران و خانواده‌ی گربه‌سانان)
    جانورشناسی یوزپلنگ، یوز، چیتا (جانوری مهره‌دار و پستاندار از راسته‌ی گوشت‌خواران و خانواده‌ی گربه‌سانان)
    لیست لغات مرتبط با جانورشناسی در انگلیسی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - Pirouz, the last survivor of three endangered Asiatic cheetah cubs born in captivity in Iran, has died of kidney failure
    - پیروز —آخرین بازمانده از سه توله یوزپلنگ آسیایی در حال انقراض که در اسارت در ایران به دنیا آمده بودند— بر اثر نارسایی کلیه تلف شد.
    - As one of the last remaining Asiatic cheetahs in the world, Pirouz reached great popularity during his lifetime.
    - پیروز، به‌عنوان یکی از آخرین یوزپلنگ‌های آسیایی باقی‌مانده در جهان، در طول حیات [کوتاه] خود به محبوبیت زیادی دست یافت.
    - The cheetah is the fastest land animal in the world.
    - یوز سریع‌ترین حیوان خشکی‌زی در جهان است.
    - American cheetah
    - چیتای آمریکایی
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد cheetah

    1. noun Long-legged spotted cat of Africa and southwestern Asia having nonretractile claws; the swiftest mammal; can be trained to run down game
      Synonyms: chetah, acinonyx-jubatus

    ارجاع به لغت cheetah

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «cheetah» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cheetah

    لغات نزدیک cheetah

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار