فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Chef

ʃef ʃef
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    chefs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
سرآشپز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The chef prepared a delicious meal for the guests at the restaurant.
- سرآشپز در رستوران غذایی لذیذ برای مهمانان آماده کرد.
- The famous chef opened a new restaurant in the heart of the city.
- سرآشپز معروف رستوران جدیدی در قلب شهر باز کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chef

  1. noun cook
    Synonyms:
    cook sous chef cuisinier gourmet chef hash slinger chief cook and bottle washer

ارجاع به لغت chef

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chef» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chef

لغات نزدیک chef

پیشنهاد بهبود معانی