همسلطه، همچیره (دارای سلطهی مشترک)
In this forest, oak and beech are codominant species.
در این جنگل، بلوط و راش گونههای همچیره هستند.
The codominant organisms in this habitat influence nutrient cycles equally.
موجودات همسلطه در این زیستگاه بهطور برابر بر چرخههای مواد مغذی تأثیر میگذارند.
These two codominant plant species compete for sunlight and nutrients.
این دو گونهی گیاهی همسلطه، برای نور خورشید و مواد مغذی با هم رقابت میکنند.
زیستشناسی همبارز، همغالب (ویژگیهایی که با هم ظاهر میشوند)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی زیستشناسی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The codominant traits were clearly visible in the offspring.
ویژگیهای همغالب بهطور آشکار در فرزندان دیده شدند.
Blood type AB is an example of codominance.
گروه خونی AB نمونهای از همبارزی است.
The flower's color shows the effect of codominant alleles.
رنگ گل، اثر اللهای همبارز را نشان میدهد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «codominant» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/codominant