کنار آمدن با، پذیرفتن (یک واقعیت تلخ یا دشوار)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالوکیشنهای کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She finally came to terms with her illness.
او سرانجام با بیماری اش کنار آمد.
He had to come to terms with the fact that he would never walk again.
او مجبور بود با این واقعیت که دیگر هرگز راه نخواهد رفت، کنار بیاید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «come to terms with» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/come-to-terms-with