(کاری را بدون برنامه و هدف) شروع کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She often finds herself drifting into daydreams during class.
او اغلب در طول کلاس متوجه میشود که رویاپردازیهایش را شروع کرده است.
I didn't intend to stay up all night, but I drifted into watching movies.
من قصد نداشتم تمام شب را بیدار بمانم، اما شروع به تماشای فیلم کردم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «drift into» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/drift-into