آخرین به‌روزرسانی:

Gally

گذشته‌ی ساده:

gallied

شکل سوم:

gallied

سوم‌شخص مفرد:

gallies

وجه وصفی حال:

gallying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

ترساندن، وحشت‌زده کردن، مرعوب ساختن، هراساندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

She tried to gally her brother with a scary story.

او سعی کرد برادرش را با داستانی وحشتناک بترساند.

The scary movie gallyed her so much that she couldn’t sleep.

فیلم ترسناک به‌قدری او را وحشت‌زده کرد که نتوانست بخوابد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gally

  1. noun to irritate or frighten

ارجاع به لغت gally

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gally» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gally

لغات نزدیک gally

پیشنهاد بهبود معانی