فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hare

her her heə

شکل جمع:

hares

معنی

noun verb - intransitive

خرگوش، خرگوش صحرایی، گوشت خرگوش، مسافر بی بلیط، بستوه آوردن، رم دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hare

  1. noun flesh of any of various rabbits or hares (wild or domesticated) eaten as food
    Synonyms:
    rabbit bunny coney cottontail jack-rabbit leveret lagomorph

ارجاع به لغت hare

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hare» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hare

لغات نزدیک hare

پیشنهاد بهبود معانی