گذشتهی ساده:
headquarteredشکل سوم:
headquarteredقرار داشتن دفتر مرکزی (در جایی)، مستقر کردن دفتر مرکزی، قرار دادن دفتر مرکزی (در جایی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The multinational corporation headquartered in New York City.
دفتر مرکزی این شرکت چندملیتی در شهر نیویورک قرار دارد.
Our company decided to headquarter our European division in Paris.
شرکت ما تصمیم گرفت که دفتر مرکزی بخش اروپایی خود را در پاریس قرار دهد.
The tech startup plans to headquarter their research and development team in Silicon Valley.
این استارتاپ فناوری قصد دارد دفتر مرکزی تیم تحقیق و توسعهی خود را در سیلیکون ولی مستقر کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «headquarter» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/headquarter