با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    Highflier

    ˈhaɪˌflaɪər haɪˈflaɪə
    آخرین به‌روزرسانی:

    توضیحات

    حالت نوشتاری در انگلیسی بریتانیایی high-flier و highflyer است.

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    شخص بلندپرواز (کسی که توانایی و اشتیاق زیادی برای موفقیت دارد و به همین دلیل انتظار می‌رود به موفقیت‌های زیادی دست پیدا کند)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - She was a highflier, always striving to reach her goals.
    - او فردی بلندپرواز بود و همیشه برای رسیدن به اهدافش تلاش می‌کرد.
    - He was a highflyer, always looking for more opportunities to advance his career.
    - او فردی بلندپرواز بود و همیشه به‌ دنبال فرصت‌های بیشتر برای پیشرفت شغلی خود بود.
    noun countable
    بسیار موفق (سازمان یا تجارت یا گروه)
    - The company is a highflier in its industry.
    - این شرکت در صنعت خود بسیار موفق است.
    - The high-flier recently launched a new product line.
    - این شرکت بسیار موفق به‌تازگی خط تولید جدیدی را راه‌اندازی کرده است.
    noun countable
    اقتصاد سهام پربازده (سهامی که قیمت آن بسیار سریع‌تر از میانگین بازار افزایش می‌یابد)
    لغات تخصصی اقتصاد در انگلیسی
    - The highflier was the star of the stock market, soaring above the average.
    - این سهام پربازده سرآمد بازار سهام بود و بالاتر از حد متوسط رشد کرد.
    - The highflyer was a popular stock on the market due to its rapid price increases.
    - این سهام پربازده به دلیل افزایش سریع قیمت، یکی از سهام‌های محبوب بازار بود.
    پیشنهاد بهبود معانی

    ارجاع به لغت highflier

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «highflier» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/highflier

    لغات نزدیک highflier

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی