فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hospitalization

ˌhɑːspətələˈzeɪʃn̩ ˌhɒspɪtəlaɪˈzeɪʃn̩

شکل جمع:

hospitalizations

معنی و نمونه‌جمله

noun

بستری، دربیمارستان بستری، دوره بستری شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

a six-month hospitalization period

دوران بیمارستانی شش ماهه

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hospitalization

  1. noun insurance that pays all or part of a patient's hospital expense
    Synonyms:
    hospitalization insurance
  1. noun placing in medical care in a hospital
    Synonyms:
    hospital care hospitalisation

ارجاع به لغت hospitalization

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hospitalization» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hospitalization

لغات نزدیک hospitalization

پیشنهاد بهبود معانی