فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Hospitalization

ˌhɑːspətələˈzeɪʃn̩ ˌhɒspɪtəlaɪˈzeɪʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    hospitalizations

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    بستری، دربیمارستان بستری، دوره بستری شدن
    • - a six-month hospitalization period
    • - دوران بیمارستانی شش ماهه
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد hospitalization

  1. noun Insurance that pays all or part of a patient's hospital expense
    Synonyms: hospitalization insurance
  2. noun Placing in medical care in a hospital
    Synonyms: hospitalisation, hospital care

ارجاع به لغت hospitalization

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hospitalization» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hospitalization

لغات نزدیک hospitalization

پیشنهاد بهبود معانی