فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

IC

توضیحات:

IC در معنای اول مخفف لغت immediate constituent است.

IC در معنای دوم مخفف لغت integrated circuit است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

abbreviation noun

زبان‌شناسی سازه‌ی پیاپی

The main IC of this paragraph is a complex sentence that contains several subordinate clauses.

سازه‌ی پیاپی اصلی این پاراگراف جمله‌ی پیچیده‌ای است که مشتمل‌بر چندین بند فرعی است.

The IC of the sentence was a verb phrase.

سازه‌ی پیاپی این جمله گروه فعلی بود.

abbreviation noun

برق آی‌سی، مدار مجتمع، مدار یکپارچه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The new smartphone features a powerful IC for faster processing.

گوشی هوشمند جدید آی‌سی قدرتمندی برای پردازش سریع‌تر دارد.

The company specializes in manufacturing ICs for medical devices.

این شرکت در زمینه‌ی تولید مدارهای مجتمع برای تجهیزات پزشکی تخصص دارد.

suffix

(صفت‌ساز) به‌شکلِ

She captured the panoramic landscape in a stunning photograph.

او مناظر سراسرنما را در یک عکس خیره‌کننده ثبت کرد.

The panoramic shot of the beach captured the beauty of the sunset.

عکس سراسرنما از ساحل زیبایی غروب خورشید را به تصویر کشید.

suffix

(صفت‌ساز) -دار، متشکل از

The old book was filled with runic symbols that no one could decipher.

کتاب قدیمی پر از نمادهای رمزدار بود که هیچ‌کس نمی‌توانست آن‌ها را رمزگشایی کند.

The museum had a collection of runic artifacts from the Viking era.

این موزه مجموعه‌ای از مصنوعات رمزدار مربوط به دوران وایکینگ‌ها را در اختیار داشت.

suffix

(صفت‌ساز) -ی، مربوط به

The aldermanic duties required a deep understanding of local governance.

وظایف عضو انجمن شهر مستلزم درک عمیق حاکمیت محلی بود.

The aldermanic committee recommended changes to the city's budget.

کمیته‌ی اعضای شورای شهر تغییراتی در بودجه‌ی شهر را پیشنهاد کرد.

suffix

(صفت‌ساز) -ی، حاوی

He struggled with alcoholic tendencies for years.

او سال‌ها با گرایش‌های الکلی مبارزه کرد.

The party had a lively atmosphere with the help of alcoholic refreshments.

مهمانی به لطف نوشیدنی‌های حاوی الکل فضای پرنشاطی داشت.

suffix

(صفت‌ساز) مانند، به‌شیوه‌ی

The Byronic hero in the novel was a tortured soul with a dark past.

قهرمان بایرونیک در رمان روحی بود شکنجه‌شده با گذشته‌ای تاریک.

She was drawn to his Byronic allure.

او جذب جذابیت مانند بایرون او شد.

suffix

(صفت‌ساز) متأثر از

I am allergic to cats, so I can't visit your house.

به گربه‌ها حساسیت دارم، بنابراین نمی‌توانم به خانه‌ی شما سر بزنم.

She had an allergic reaction to peanuts.

او به بادام زمینی واکنش متأثر از حساسیت داشت.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت IC

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «IC» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ic

لغات نزدیک IC

پیشنهاد بهبود معانی