فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Incubation

ˌɪŋkjuːˈbeɪʃn̩ ˌɪnkjʊˈbeɪʃn̩

معنی‌ها

noun

خوابیدن روی تخم، بر خوابش، جوجه‌کشی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incubation

  1. noun sitting on eggs so as to hatch them by the warmth of the body
    Synonyms:
    brooding

ارجاع به لغت incubation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incubation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/incubation

لغات نزدیک incubation

پیشنهاد بهبود معانی