نمونهی کوچک، الگوی کوچک (اجتماع کوچکی که مظهر وحدتی بزرگتر است.)
Their neighborhood was a microcosm of cultural diversity and unity.
همسایگی آنها نمونهی کوچکی از تنوع و وحدت فرهنگی بود.
His garden was a microcosm of nature's beauty and complexity.
باغ او الگوی کوچکی از زیبایی و پیچیدگی طبیعت بود.
دنیای کوچک، جهان کوچک، عالم صغیر، خردجهان
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The microcosm of the Atom is comparable to the macrocosm that is the universe.
خردجهان اتم با کلانجهان کائنات تشابه دارد.
Their small town is a microcosm where everyone knows each other's stories.
شهر کوچک آنها دنیای کوچکی است که همه داستانهای یکدیگر را میدانند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «microcosm» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/microcosm