با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Palatal

ˈpælətl̩ ˈpælətl̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun adjective
وابسته به کام، وابسته سق، دهانی، کامی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد palatal

  1. adjective Relating to or lying near the palate
    Synonyms: palatine
  2. adjective Produced with the front of the tongue near or touching the hard palate (as `y') or with the blade of the tongue near the hard palate (as `ch' in `chin' or `j' in `gin')
    Synonyms: palatalized, palatalised

ارجاع به لغت palatal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «palatal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/palatal

لغات نزدیک palatal

پیشنهاد بهبود معانی