ضربت خردکننده، سقوط برف سنگین، باران شدید، یورش، نرمی، با زور پرتاب کردن، کوبیدن، رگبار تند باریدن، سر، کله
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She had a pash for her school friend.
او نسبت به هممدرسهای خود محبت کودکانه داشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pash» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pash