شکل جمع:
photoshootsعکسبرداری، عکاسی (جلسهی عکاسی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
During the photoshoot, the photographer experimented with different lighting techniques.
درطول عکسبرداری، عکاس تکنیکهای نورپردازی مختلفی را آزمایش کرد.
The company organized a corporate photoshoot to update their staff profiles on the website.
شرکت برای بهروزرسانی پروفایل کارکنان خود در وبسایت، جلسهی عکاسی ترتیب داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «photoshoot» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/photoshoot