فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Pinkie

ˈpɪŋki ˈpɪŋki
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    pinkies

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت در معنای دوم: pinky

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    انگلیسی آمریکایی کالبدشناسی انگشت کوچک
    • - He broke his pinkie while playing basketball.
    • - او هنگام بازی بسکتبال انگشت کوچک خود را شکست.
    • - I used my pinkie to scroll through the text on my phone.
    • - من از انگشت کوچکم برای حرکت در متن تلفنم استفاده کردم.
  • noun countable
    کشتی بادبانی (که بخش عقب آن بلند و باریک است)
    • - The pinkie sailed through the calm waters.
    • - کشتی بادبانی از میان آب‌های آرام عبور کرد.
    • - The captain steered the pinkie through waters.
    • - کاپیتان کشتی بادبانی را از میان آب‌ها هدایت کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pinkie

  1. noun The finger farthest from the thumb
    Synonyms: little-finger, pinky

ارجاع به لغت pinkie

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pinkie» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pinkie

لغات نزدیک pinkie

پیشنهاد بهبود معانی