پیشبینی کردن، حدس زدن، فکر دیگری را خواندن
The detective's ability to second-guess the criminal's next move led to a successful arrest.
توانایی کارآگاه در پیشبینی حرکت بعدی جنایتکار منجر به دستگیری موفقیتآمیز او شد.
I often second-guess my colleague's decisions.
تصمیمات همکارم را اغلب حدس میزنم.
انگلیسی آمریکایی پس از وقوع انتقاد کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Don't second-guess your choices; trust your instincts.
از انتخابهای خود خرده نکنید؛ به غرایز خود اعتماد کنید.
After the game, the coach was second-guessing his decision to bench the star player.
مربی پس از بازی از تصمیمش برای نیمکتنشینی ستارهی تیم انتقاد کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «second-guess» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/second-guess