(فرد) مستقل، خودکفا، مبتکر، پرکار، خودکار، کوشا، سختکوش
Our team needs more self-starters who can take charge and lead by example.
تیم ما به افراد سختکوش بیشتری نیاز دارد که بتوانند مسئولیت را بر عهده بگیرند و الگوبرداری کنند.
The self-starter finished the project ahead of schedule without any guidance.
فرد خودکفا پروژه را زودتر از موعد مقرر بدون هیچ راهنمایی به پایان رساند.
استارتر، استارت (خودرو)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A reliable self-starter is essential for quickly starting small engines.
یک استارتر معتبر برای راهاندازی سریع موتورهای کوچک ضروری است.
The mechanics installed a new self-starter to ensure the car starts smoothly every time.
مکانیکها استارتری جدید نصب کردند تا مطمئن شوند که ماشین هربار بهراحتی روشن میشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «self-starter» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/self-starter