شریک زندگی، معشوق، محبوب، همسر، دوستپسر یا دوستدختر، عشق زندگی، همدم عاطفی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her significant other supported her throughout the difficult times.
شریک زندگیاش درطول دوران سخت از او حمایت کرد.
He often spends holidays with his significant other.
او بیشتر تعطیلات را با دوستدخترش میگذراند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «significant other» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/significant-other