ترتیب دادن، سازماندهی کردن (جلسه و کنفرانس و غیره) (به منظور دستیابی به نتیجهی دلخواه)
The politician carefully stage-managed his campaign.
این سیاستمدار مبارزات انتخاباتی خود را به دقت سازماندهی کرد.
The company CEO stage-managed the product launch.
مدیرعامل شرکت رونمایی محصول را ترتیب داد.
مدیریت کردن (از پشت صحنه)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The director stage-managed the entire production.
کارگردان کل فرایند تولید را مدیریت کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stage-manage» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stage-manage