فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Switch Off

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb informal
    از توجه به کسی یا چیزی دست برداشتن، بی‌توجهی کردن
    • - It's important to switch off from work and spend quality time with loved ones to maintain a healthy work-life balance.
    • - برای حفظ تعادل بین کار و زندگی، مهم است که از توجه به کار دست بردارید و با عزیزان خود وقت بگذرانید.
    • - When the meeting became unproductive, I decided to switch off and focus on my own tasks.
    • - وقتی جلسه غیرسازنده و بی‌حاصل شد، تصمیم گرفتم به آن بی‌توجهی کنم و روی وظایف خودم تمرکز کنم.
  • phrasal verb
    خاموش کردن
    • - Don't forget to switch off the lights before leaving the room.
    • - یادت نره که قبل از خروج از اتاق، چراغ‌ها رو خاموش کنی.
    • - I always switch off my laptop before going to bed to save energy.
    • - همیشه قبل از رفتن به رختخواب، لپ‌تاپ را خاموش می‌کنم تا در مصرف انرژی صرفه‌جویی کنم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت switch off

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «switch off» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/switch-off

لغات نزدیک switch off

پیشنهاد بهبود معانی