گذشتهی ساده:
switched offشکل سوم:
switched offسومشخص مفرد:
switches offوجه وصفی حال:
switching offاز توجه به کسی یا چیزی دست برداشتن، بیتوجهی کردن
It's important to switch off from work and spend quality time with loved ones to maintain a healthy work-life balance.
برای حفظ تعادل بین کار و زندگی، مهم است که از توجه به کار دست بردارید و با عزیزان خود وقت بگذرانید.
When the meeting became unproductive, I decided to switch off and focus on my own tasks.
وقتی جلسه غیرسازنده و بیحاصل شد، تصمیم گرفتم به آن بیتوجهی کنم و روی وظایف خودم تمرکز کنم.
خاموش کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Don't forget to switch off the lights before leaving the room.
یادت نره که قبل از خروج از اتاق، چراغها رو خاموش کنی.
I always switch off my laptop before going to bed to save energy.
همیشه قبل از رفتن به رختخواب، لپتاپ را خاموش میکنم تا در مصرف انرژی صرفهجویی کنم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «switch off» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/switch-off