شکل نوشتاری دیگر این لغت: wingnut
مهرهی بالدار، مهرهی خروسکی
The wing nut was loose.
مهرهی خروسکی شل بود.
He used a wing nut to secure the metal bracket in place.
او از مهرهی بالدار برای محکم کردن بست فلزی در جای خود استفاده کرد.
دیوانه، خل (شخص)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Don't pay attention to him, he's just a wing nut!
بهش توجه نکن، اون خله!
The wing nut's bizarre behavior left everyone in the room speechless.
رفتار عجیبوغریب این دیوانه همه را در اتاق ساکت کرد.
سیاست راستگرای افراطی
The newscaster interviewed a wingnut who believed in conspiracy theories.
گویندهی خبر با راستگرای افراطیای که به تئوریهای توطئه اعتقاد داشت مصاحبه کرد.
My uncle is a wing nut who believes in extreme right-wing ideologies.
عموی من راستگرای افراطی است و به ایدئولوژیهای راست افراطی اعتقاد دارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wing nut» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wing-nut