ultimatum, a final offer or demand
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
اتمام حجت کردن
to issue an ultimatum (to)
با آنها اتمام حجت کردم که یا اجاره بدهند یا خانه را تخلیه کنند.
i gave them an ultimatum either to pay rent or vacate the house
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «اتمامحجت» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/اتمامحجت