آیکن بنر

راهنمای استفاده از بخش «لغات من» در فست دیکشنری

راهنمای استفاده از بخش «لغات من»

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

باریدن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

فعل لازم
فونتیک فارسی / baaridan /

to rain, to radiate, to fall, to snow, to spatter, to come down, to drizzle, to shower, to hail, to precipitate, to pour down

to rain

to radiate

to fall

to snow

to spatter

to come down

to drizzle

to shower

to hail

to precipitate

to pour down

بارش کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

درست زمانی که به کافه رسیدیم برف شروع به باریدن کرد.

It started to snow just as we arrived at the café.

احتمال باریدن

apt to rain

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد باریدن

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:
متضاد:
باراندن
مترادف:
برف آمدن تگرگ آمدن
مترادف:

ارجاع به لغت باریدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «باریدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/باریدن

لغات نزدیک باریدن

پیشنهاد بهبود معانی