آخرین به‌روزرسانی:

بنیادی به انگلیسی

معنی

basic, earthshaking, elemental, elementary, essential, fundamental, institutional, integral, intimate, master, organic, pirmary, prime, primitive, principal, profound, radical, rudimentary, substantial, substantive, underlying

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت بنیادی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بنیادی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بنیادی

لغات نزدیک بنیادی

پیشنهاد بهبود معانی