امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

تصادفی به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اتفاقی

فونتیک فارسی

tasaadofi
صفت قید
accidental, coincidental, accidentally, haphazard, casual, casually, adventitious, fortuitous, chance, by chance, coincidentally, contingent, random, undeliberate, unintentional, inadvertent, involuntary, unexpected, unplanned, unintended, incidentally, perchance, art random, haphazardly

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

- شلیک تصادفی اسلحه

- the accidental firing of a gun

- آشنایی او با وزیر کاملاً تصادفی بود.

- His knowledge of the minister was quite adventitious.
قرارگرفته در معرض تصادف

فونتیک فارسی

tasaadofi
صفت
involved in an accident, collided, crashed

- برخی از اتومبیل‌های تصادفی اوراق می‌شوند.

- Some of the cars that are involved in accidents are junked.

- موتور تصادفی

- the crashed motorcycle
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد تصادفی

  1. مترادف:
    s
  1. مترادف:
    اتفاقی حادثی
  1. مترادف:
    غیرمترقبه تصادفتصادف

ارجاع به لغت تصادفی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تصادفی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/تصادفی

لغات نزدیک تصادفی

پیشنهاد بهبود معانی