فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

تلاش کردن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

کوشش کردن

فونتیک فارسی

talaash kardan
فعل لازم

to try, to struggle, to endeavor, to exert (oneself), to sweat, to strain, to strive, to push, to scramble, to toil, to tussle, to labor

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

برای امرار معاش تلاش کردن

to scramble for a living

هرچه تلاش کردم نتوانستم شغلی پیدا کنم.

No matter how I tried, I couldn't find a job.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد تلاش کردن

  1. مترادف:
    کوشیدن جدیت به خرج دادن کوشش کردن سعی کردن

ارجاع به لغت تلاش کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تلاش کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تلاش کردن

لغات نزدیک تلاش کردن

پیشنهاد بهبود معانی