آخرین به‌روزرسانی:

جستن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فعل لازم
فونتیک فارسی / jastan /

to leap, to jump, to spring, to hop, to bounce, to bob, to vault

پریدن

گربه جست روی موش.

The cat bounced on the mouse.

…جست و از او دو گوش ببرید.

…spang up and cut both his ears.

فعل لازم
فونتیک فارسی / jastan /

to escape, to flee

رهایی یافتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

از خطر جستن

to escape danger

اگر جستم از دست این تیرزن...

If I escape the clutch of this marksman...

فعل متعدی
فونتیک فارسی / jostan /

to search, to inquire, to seek, to explore, to ransack, to examine, to comb (through), to look for

جستجو کردن

برای فرار از باران پناه جستن

to seek shelter from the rain

از راه مصاحبت دلداری جستن

to seek solace in company

فعل متعدی
فونتیک فارسی / jostan /

to find, to discover

پیدا کردن، یافتن

کلیدهای گمشده‌ام را زیر کوسن‌های کاناپه جستم.

I found my lost keys under the couch cushions.

بعد از ساعت‌ها جستن بالاخره هدیه‌ای عالی برای تولد خواهرم جستم.

After hours of searching, I finally found a perfect birthday gift for my sister.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد جستن

  1. مترادف:
    پژوهیدن تجسس کردن تفتیش کردن تفحص کردن جستجو کردن طلب کردن

ارجاع به لغت جستن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «جستن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/جستن

لغات نزدیک جستن

پیشنهاد بهبود معانی