با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

داور به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • حَکَم
  • فونتیک فارسی

    daavar
  • اسم
    arbitrator, judge, umpire, arbiter, arbitress
    • - وزیر داور نهایی امور بود.

    • - The minister was the final arbitrator of things.
    • - بگذار وجدان یگانه داور ما باشد.

    • - Let conscience be our sole judge.
  • حکم‌دهنده در مسابقات ورزشی
  • فونتیک فارسی

    daavar
  • اسم
    ورزش referee, referee, judge, official
    • - بازیکنان به داور به‌شدت اعتراض کردند.

    • - The players protested bitterly to the referee.
    • - تماشاچیان داور را دست می‌انداختند.

    • - The spectators were ribbing the umpire.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد داور

ارجاع به لغت داور

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «داور» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/داور

لغات نزدیک داور

پیشنهاد بهبود معانی