فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

دردسر به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

سردرد

فونتیک فارسی

dardesar
اسم

پزشکی headache

دردسر وحشتناکی دارم.

I have a terrific headache.

مدام از دردسر رنج می‌برد.

He was constantly tormented with headache.

گرفتاری، ناراحتی

فونتیک فارسی

dardesar
اسم

hassle, inconvenience, trouble, problem, pestiferous, bind, bummer, bother, pest, jam, discomfort, encumbrance, fix, vexation, nuisance, irritation

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

ای بابا دنبال دردسر می‌گردی؟

Blimey, are you looking for trouble?

دردسر رانندگی در شهرهای شلوغ

the irritation of driving in crowded cities

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد دردسر

  1. مترادف:
    تزاحم تصدیع صداع مزاحمت
  1. مترادف:
    گرفتاری مخمصه

ارجاع به لغت دردسر

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «دردسر» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/دردسر

لغات نزدیک دردسر

پیشنهاد بهبود معانی