to travel, to go on a journey, to take a trip, to journey, to roll, to voyage, to peregrinate, to cruise
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
در شب سفر کردن
to travel by night
در فضا سفر کردن
to travel in space
بازنشستهی سالمند با سفر کردن از دوران بازنشستگیاش لذت برد.
The old pensioner enjoyed her retirement by traveling.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سفر کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سفر کردن