آخرین به‌روزرسانی:

غیرممکن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

نشدنی

فونتیک فارسی

gheyre momken
صفت

unthinkable, impossible

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

سردرد شدید تمرکز را غیرممکن می‌کرد.

The splitting headache made it impossible to concentrate.

فهم همه‌ی آن اطلاعات در مدتی چنین کوتاه غیرممکن است.

The digestion of all that information in such a short time is impossible.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت غیرممکن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «غیرممکن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/غیرممکن

لغات نزدیک غیرممکن

پیشنهاد بهبود معانی